در بحث مدیریت پرتفوی سهام و مدیریت دارایی، استراتژی مدیریت فعال پرتفوی سهام ( Active Portfolio Management ) و مدیریت غیر فعال پرتفوی سهام ( Passive Portfolio Management ) عباراتی هستند، که به وفور مطرح میشوند. در بازارهای مالی و سرمایه گذاری در بورس ، فعالان و تحلیلگران، سعی میکنند با استفاده از مدلها و روشهای مختلف روند قیمت سهام و اوراق بهادار، را پیش بینی نموده و بر اساس آن به خرید و فروش اوراق و سهام و در نتیجه کسب سود بپردازند. تحلیل بنیادی ( Fundamental Analysis ) و تحلیل تکنیکال ( Technical Analysis ) از پر کاربردترین روشهای تحلیلی متخصصان این حوزه است. در این نوشته وب سایت آرکا سعی داریم، بطور مختصر و مفید توضیحاتی در مورد این عبارات ارائه دهیم. قبل از توضیح استراتژیهای فوق، لازم است با تئوری رفتار تصادفی قیمت سهام ( Random Walk ) آشنا شوید.
استراتژی مدیریت فعال و غیر فعال پرتفوی سهام
تحلیل بنیادی و تحلیل تکنیکال
در تحلیل بنیادی، تحلیلگران سعی میکنند با استفاده از بررسی متغیرهای خرد و کلان موثر بر عملکرد شرکتها، سودآوری شرکتها را تخمین زده و براساس آن قیمت سهام را پیش بینی کنند. در تحلیل تکنیکال، تحلیلگران سعی میکنند با استفاده از بررسی سابقه معاملات و قیمتهای تاریخی و الگوهای گذشته، روند قیمت در آینده را پیش بینی کنند.
تئوری رفتار تصادفی قیمت سهام
عده ای معتقد هستند عوامل تاثیر گذار بر قیمت سهام به اندازهای زیاد و پیچیده هستند، که عملا کسی قادر به پیش بینی آینده نیست. تئوری رفتار تصادفی قیمت سهام (Random Walk) از همین تفکر نشات گرفته است. این افراد بیان میکنند قیمت سهام بصورت کاملا تصادفی و مستقل از قیمت سایر سهام رفتار میکند و بر اساس روندهای گذشته یا بررسی بازار و تحلیل نمیتوان قیمت سهام را در آینده پیش بینی کرد.
بر اساس دو تفکر ذکر شده دو استراتژی متفاوت در مدیریت پرتفوی سهام وجود دارد. یکی مدیریت فعال است که در آن مدیر پرتفوی و سبدگردان بورس سعی میکند با استفاده از روشهای تحلیلی مختلف، نسبت به پیش بینی آینده اقدام کند و بر اساس آن به خرید و فروش سهام بپردازد. دیگری مدیریت غیر فعال پرتفوی سهام می باشد که در این روش مدیر پرتفوی اعتقاد دارد نمیتوان آینده را پیش بینی کرد و بالاتر از میانگین بازدهی بازار، سود کسب کرد؛ لذا این افراد سعی میکنند پورتفویی شبیه پرتفوی کل بازار سهام تشکیل دهند و هدف آنها کسب بازدهی برابر با میانگین بازدهی بازار باشد.
در مدیریت غیر فعال، مدیر پرتفوی صرفا زمانی به خرید و فروش اقدام میکند، که تغییرات کلی در بازار سهام رخ دهد. مثلا چنانچه یک شرکت جدید وارد بازار شود، مدیر پرتفوی بخشی از سهام موجود را میفروشد و از سهام جدید خریداری میکند؛ تا پرتفوی تحت مدیریت او شبیه بازار گردد. در این مدل تمرکز مدیر پورتفو بر این این است تا پورتفو او شبیه کل بازار باشد. به عبارتی او دائم رصد میکند که وزن هر شرکت در پرتفوی تحت مدیریت او، شبیه وزن آن در کل بازار باشد. به طور مثال، اگر سهام فولاد مبارکه در بازار بورس اوراق بهادار تهران 5 درصد باشد، مدیر پرتفوی باید به میزانی در این شرکت سرمایه گذاری کند که وزن این شرکت در پرتفوی او نیز 5 درصد باشد.
صندوق های شاخصی
صندوق های سرمایه گذاری شاخصی (Index fund) نیز بر همین اساس شکل گرفتهاند. مدیر سرمایه گذاری این صندوق ها، پورتفویی شبیه کل بازار تشکیل داده است و با ایجاد تغییرات ایجاد در کل بازار (که عمده ترین آن ورود شرکتهای جدید است)، پرتفوی صندوق را تعدیل میکند تا شباهت آن به کل بازار حفظ گردد. در ایران نیز چندین نوع صندوق سرمایه گذاری شاخصی وجود دارد؛ ولی بررسی عملکرد آنها بیانگر این است که نتوانستهاند بازدهی برابر با بازدهی میانگین بازار کسب کنند. این موضوع دلایل مختلفی دارد. یکی از دلایل اصلی به کارمزدهای خرید و فروش بر میگردد. دلیل دیگر، زمان دریافت سودهای نقدی شرکتها میباشد. به عبارتی در محاسبه بازده بازار، که از طریق محاسبه تغییرات شاخص کل اندازه گیری میشود، کارمزدهای خرید و فروش تاثیری ندارد؛ در صورتیکه در عمل این کارمزدها وجود دارد و باعث کاهش بازده میگردد. در محاسبه بازده شاخص کل بازار، فرض بر این است که سود نقدی شرکتها بلافاصله بعد از مجمع دریافت می گردد؛ در صورتیکه در عمل شرکتها ممکن است تا ماهها حتی گاهی بعد از چندسال سود نقدی را پرداخت کنند که عاملی بر کاهش بازده پورتفوها خواهد بود.
نتیجه گیری
در مبحث مدیریت پرتفوی سهامدو رویکرد غالب وجود دارد. مدیریت فعال و مدیریت غیرفعال. هر دو رویکرد طرفداران خود را دارد و همواره در هر روش نتایج قابل دفاع وجود دارد. بعبارتی موارد زیادی وجود دارد که از طریق مدیریت فعال پورتفو ، بازدهی بیشتر از بازده میانگین بازار کسب شده است . موارد زیادی هم وجود دارد که از طریق مدیریت فعال پورتفو، بازدهی کمتر از میانگین بازار حاصل شده است به همین دلیل نمی توان با قاطعیت عنوان کرد کدام روش بهتر است. مساله دوره زمانی بررسی نیز فاکتور مهمی می باشد. بعبارتی ممکن است در دوره های کوتاه مدت و میان مدت ، مدیریت فعال نتایج بهتری داشته باشد ولی در بازه های بلند مدت نتایج آن با مدیریت غیرفعال تفاوت قابل توجهی نداشته باشد یا برعکس.